آدم به خدا خيانت كرد...

 خدا دردآفريد...

تنهايي آفريد...

    بغض آفريد...

اما راضي نشد...كمي فكر كرد..

آنگاه عشق آفريد ...

نفسي راحت كشيد...انتقامش را گرفته بود از آدم...!!!

سیب را باعشق گاز بزن حوا

ادم ارزش بهشت را ندارد

اين روزها جاي خالي تورا باعروسكي پرميكنم

همانند توست!!!

مرادوست ندارد....

احساس ندارد...

اماهرچه هست دل شكستن بلد نيست!!!

رابـطـه ایی کــ ِ مُـرده ؛ مُـرده !!
هـی دوبـاره نـبـضـش رو نمـیگـیـرن کــ ِ ..

مـن تنــها . . . مخلوق خـدا هسـتم کــﮧ . . .


روز مـرگم را مـے دانــم . . .!


کـافـے است . . " تـــــــ♥ــــــو " نباشی . . . .


آن وقت

این وَسَط فَقط یک دِل بود

براي دل من

هميشه "تــو" خواهــــي ماند...

حتي اگر ..............

مخاطب تمام اين نوشته هايم " او " شونــــد

کسی بیاید پادرمیانی کند و

بگوید

جز خودم

پای کسی درمیان نیست

لطفاً...
طوری خاطره بسازید...
که...
بعد از شما هم...
بتوانند " زندگی " کنند............!

من باورم رامیان این الفبایی ک توساخته ای ان هم الفبای ع ش ق پنهان میکنم

باورم راروی این دیوارمجازی نقاشی میکنم بازتورازیبامیکشم

تویی ک ازمن تنهایی بیش نساخته ای تویی ک مرادست یادهاسپرده ای ورفتی ...

بدون انکه سراغی ازاین عشقت ک عشق خطابش میکردی کنی من تورامحکوم میکنم به چه چیزی؟ب دوس داشتن؟به عشق ورزیدن؟توهمانی ک گریه هایت رامن

شنیده بودم منکه ندیده بودم ان همه دلتنگی ک توبرایم شبانگاه می سرودی را.http://asma73.rozblog.com/#

اشتباهـــــــــــ از منــــ بـود...

پر رنگـــــ نوشتهــــ بودمتـــــــــــــــ...

شعرهایم را میخوانی…

و میگویی روان پریش شده ام !

پیچیده است … قبول …

اما من فقط چشمهای تو را مینویسم …

تو ساده تر نگاه کن

ساده دوستم داشته باش

خود را درگیر

پیچ وخم زندگی نکن

من تو را همین جور ساده

دوست می دارم…

عشق آدم رو داغ میکنه

اما…

دوست داشتن آدم رو پخته میکنه

هر داغی یه روز سرد میــــشه

اما…

هیچ پخته ای خام نمیــــــشه…….

شاید به هم باز رسیم …

روزی که من به‌ سانِ دریایی خشکیدم …

و تو چون قایقی فرسوده بر خاک ماندی …

به اینکه راحت دروغ میگویی عادت کرده ام

ولی .... دلم میسوزه

وقتی برای اثبات دروغت ...

میگی ....

به جون تو که دوستت دارم !!!

به تو میسپارمش.....

امّا یه خواهشــــی ازت دارَم... !

یه روزی...

یه جایی...

بغل یه غریبه...

"مســــــــــت مست" بدجـــــــوری یاد مَن بندازش...

از حـال ِ مَن ميپُرسي ؟

نَفـس ميکِشَم تا به جـاي مُرده ها

خاکـَم نکُننـد !

اينگونه است حال ِ مَن

هيچ نپـُرس

هــیچ میدانی

زیــباترین عــاشــقانــه

وقــتی است که

اسمــم را با “مــیــم” به انتها می رسانی...

خدایا!

در انجماد نگاهای سرد این مردم دلم برای جهنمت تنگ شده؟؟؟؟

نامم را پاک کردی؟؟؟؟؟ ....یادم را چه میکنی؟!!!

یادم را پاک کنی....... عشقم را چه میکنی؟!!!

اصلا همه را پاک کن

هر انچه از من داری....

از من که چیزی کم نمیشود

فقط بگو با وجدانت چه میکنی؟؟؟؟؟

نکند ان را هم پاک کرده ای؟؟؟....

نــــــــــــــــــــــــــــه شدنی نیست ....

نمیتوانی انچه را که نداشتی پاک کنی....

تــــــو

شبیه دیگران نیستـــی !

دیگران حـــرف میزنند ،

راه میـــروند ،

نفس میکشند ...

تــــــو

نه حــــرف میـــزنی 

نه راه میــــروی

و نه ...

میـــگذاری نفس بکشم !!

شـک نـدارم سـفـره ی دلـم را ڪــﮧ وا ڪـنم هـمــ ﮧ سـیـر مــے شـونـد …!

من تو را بیشتر از غرورم دوست داشتم

و تو؛ غرورت را بیشتر از من
حالا اما ….
بگذریم  ...
اما نه دیگر چیزی از غرور تو مانده

 نه از دوست داشتن من ...

هـــیــــــــس
بــــگذاریــــد بــــرود
مانــــدن التـــــماسی نــــیـــست / ...