در زمان ها ی گذشته ، پادشاهی تخته سنگ را در وسط جاده قرار داد و برای این که عکس العمل مردم را

ببیند خودش را در جایی مخفی کرد

بعضی از بازرگانان و ندیمان ثروتمند پادشاه بی تفاوت از کنار تخته

سنگ می گذشتند

بسیاری هم غرولند می کردندکه این چه شهری است که نظم ندارد

حاکم این شهر عجب مرد بی عرضه ای است و .....

با وجود این هیچ کس تخته سنگ را از وسط بر نمی داشت

بقیه ادامه مطلب

اگر مثل آدم خداحافظی كنی

غصّه می‌خوری،ولی خیالت راحت است

امّا جدایی بدون خداحافظی بد است

خیلی بد...

ذهن ناچار می‌شود هی به عقب برگردد

و درست یك ذره مانده به آخر متوقف بشود

انگار بِروی به سینما و آخر فیلم را ندیده باشی

خدایــــــــــــــا

یه نفرو انقدر تنها نکن

که

مجبور بشه تنهاییشو

با

فضای مجازی پر کنه . . .

برای تــــــو

برای چشم هایــت

برای مـــن

برای درد هایـــم

برای ما

برای این همه تنـــهایی

ای کــــاش خدا کاری کـــند…

دلتنگ که میشوی

گوش ها منتظر شنیدن صدا هستند

و چشم ها بی قرار دیدن لبخند

و تو مشوش در پی یافتن خلوتگاهی

حتی شده بر روی جدول های کنار خیابان

و حالا خروش سوال های بی مصرف و

خفقان تو

انگار با خود زمزمه می کنی

چرا دلتنگی دست از سرم بر نمی دارد

دستش که در دستت باشد

خود به خود کلمه ای بـه نام “سرما ” از لغت نامه ی مغزت

پاک می شود

اگر می دانستم انسان ها را به خاک می سپارند

خاک می شدم تا تو را به من بسپارند

گاهی نباید ناز کشید

نباید آه کشید

نباید انتظار کشید

نباید درد کشید

نباید فریاد کشید

تنها باید دست کشید و رفت

فراموشی سخت است

انتظار هم سخت است

اما از همه سخت تر این است

که ندانی باید انتظار بکشی یا فراموش

انتظار

زیباترین نقاشی دنیاست

وقتی حاصل تصویرش

تو باشی

ﮬﻤﯿﺸﮧ ﻧﻤﯿﺸﻮﺩ ﺯﺩ به ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻟﯽ ﻭ ﮔﻔﺖ:

تنها امده ام ، تنها میروم

ﯾﮏ ﻭﻗﺘﺎﺋﯽ ﺷﺎﯾﺪ ﺣﺘﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺳﺎﻋﺘﯽ ﯾﺎ ﺩﻗﯿﻘﮧ ﺍﯼ ﮐﻢ ﻣﯿﺎﻭﺭﯼ!

ﺩﻝ ﻭﺍﻣﺎﻧﺪﮦﺍﺕ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺭﺍ ﻣﯿﺨﻮﺍﮬﺪ ﮐﮧ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﮧ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺭﯼ….

دلم نگاه عاشقانه میخواهد

اما از تو

فقط از تو…

تو میروی …

اما بدان چیزی عوض نمی شود

پای ما تا ابد گیر است …

من و تو

شریک جرم یک مشت خاطره ایم …